جدول جو
جدول جو

معنی ابن الحاج - جستجوی لغت در جدول جو

ابن الحاج
(اِ نُلْ)
چند تن بدین کنیت مذکورند و مشهورتر ابوالعباس احمد بن محمد بن احمد ازدی اشبیلی، شاگرد شلوبین ابوعلی عمر بن محمد اشبیلی، ادیب و محدث. کتبی در فن خویش تألیف کرده مشهورتر از همه نقد و ایراداتی است بر مقرب. وفات به سال 501 ه. ق. و محمد بن عبدالله بن محمد نحوی قرطبی. رجوع به ابوالحسن محمد بن عبدالله بن محمد... شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سابق الحاج
تصویر سابق الحاج
پیشرو حجاج، پیشرو کاروان حجاج
فرهنگ فارسی عمید
(بِقُلْ حاج ج / حاج)
سعید بن بیان همدانی مکنی با بو حنیفه و ملقب به سابق الحاج یا سائق الحاج از ثقات محدثان امامیه و از روات حضرت صادق (ع) بوده است. رجوع به ریحانه الادب ج 2 ص 147 و ج 5 ص 48 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ دِلْ لاه)
ابن الحاج، او راست: کتاب المناسک
لغت نامه دهخدا
اشبیلی، ملقب به ابن الحاج. نسب او چنین است: ابوالعباس احمد بن محمد بن احمد الاشبیلی. او راست: النقد علی المقرب. (روضات ص 86 س آخر)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
ابن محمد (یا ابراهیم) معروف به ابن الحاج اشبیلی و مکنی به ابوالعبک. وی یکی از حاشیه نویسان برصحاح جوهری است. وفات او به سال 651 هجری قمری بود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
ابن ابراهیم بن محمد بن حیدره مکنی به ابوالحسن، ضیاءالدین مشهور به ابن الحاج قناوی. دانشمند و ادیب (511- 599 هجری قمری). مورد تکریم و احترام پادشاهان مصر بود و در سنین پیری نابینا گشت. او راست: الاشاره فی تسهیل العباره (نحو) ، تهذیب ذهن الواعی فی اصلاح الرعیه و الراعی (برای صلاح الدین ایوبی نوشته شده) ، المعتصر من المختصر (نحو) ، حز الغلاصم وافحام المخاصم (نحو) و تعلیقاتی در فقه و اللؤلؤ المکونه و الیتیمه المصونه (لغت). و نیز او راست مکاتباتی با قاضی فاضل. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 3 ص 265)
لغت نامه دهخدا
(بِ قُلْ حاج ج / حاج)
پیشرو حجاج، پیشاهنگ قافلۀ حجاج. آنکه پیشاپیش کاروان حجاج بشهر آید و خبر فرارسیدن آنان باز دهد: چون سابق الحاج دررسید و خبر داد که قافله آمد من تا به فرات استقبال کردم. (اسرار التوحید ص 299)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ اِ)
ابوبکر یا ابوعبدالله محمد، نوادۀ یسار. و یسار را در سال 12 ه. ق. ببردگی بمدینه برده اند، و آغاز زندگانی ابن اسحاق بمدینه بود و بعلت قصص و اشعاری مخالف عفاف که از او مشهور شد موردغضب مالک بن انس امام معروف گردیده و نتوانست در مدینه بماند ناچار به مصر و پس از آن به عراق رفته و دربغداد بخدمت منصور دوانقی پیوست و به سال 150 یا 151 ه. ق. درگذشت. کتاب المغازی در شرح غزوات حضرت پیغمبر صلی الله علیه وآله مهمترین تألیفات اوست که دیگر مورخان اسلام مانند طبری و ابن هشام از آن نقل کرده اندو گویا این تاریخ از هجرت شروع و بزمان مؤلف ختم می شده است. کتاب دیگری به نام المبتدا داشته مشتمل بر تاریخ رسول از آغاز زندگانی آن حضرت تا زمان هجرت
لغت نامه دهخدا
(اِ نُلْ حَدْ دا)
فقیهی از پیروان مذهب محمد جریر طبری. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُلْ حَ)
مرد کارزاری. مرد جنگی. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُلْ حَ سَ)
کنیت اسدی محمد بن عبدالله بن صالح
لغت نامه دهخدا
(اِ نُلْ)
مرغابی. (مهذب الاسماء). بط. اوزّ. اردک. بت. ج، بنات الماء
لغت نامه دهخدا
ابن محمد اشبیلی، مکنی به ابوالعباس و معروف به ابن الحاج. او راست: کتاب الامامه. کتاب القوافی. کتاب السماع و احکامه. مختصر خصائص ابن جنی. شرح الکتاب سیبویه. شرح مستصفی تألیف حجه الاسلام غزالی در اصول فقه. وفات او را در چهار جا حاجی خلیفه به سال 651 و یک جا 650 ه. ق. آورده است، لیکن ما قبلاً در ابن الحاج سال موت احمد را 501 نوشته ایم و مأخذآن را فعلاً نمیدانیم چه بوده است و نیز در آنجا اهم تألیفات او را نقد او بر مقرب آورده ایم، اکنون اصل آن را نیز نیافتیم. و حاجی خلیفه کتاب دیگری نام می برد موسوم به المقبول علی البلغی (؟) و المجهول و آن را به احمد بن محمد اشبیلی مطلق نسبت میکند و نمیدانیم آیا مراد ابن الحاج است یا ابن الرومیه یا ثالثی
لغت نامه دهخدا
راهگذری (ترجمان القران) راه نشین رهگذری: ابن السبیل راهگذاری است اگر توانگر باشد و اگر درویش بحکم مهمانی بتو فروآید... در اصطلاح فقیهان مسافری که در شهر خود توانگر است لیکن در سفر بی زاد و راحله مانده است و توانایی رفتن بخانه خود را ندارد. به چنین کس زکات میتوان داد، جمع ابناالسبیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابن الما
تصویر ابن الما
آبزاد مرغابی مرغابی بط
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پیشاپیش کاعوان حجاج بشهرآید وخبر فرار رسیدن آنان باز دهد پیشرو حاجیان: چون سابق الحاج در رسید و خبر داد که قافله ظکد من تا به فرات استقبال کردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابن الماء
تصویر ابن الماء
((اِ بْ نُ لْ))
مرغابی
فرهنگ فارسی معین